دوشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۹

STAY BY MARK FORSTER 21oct 2005

"چرا که بودا همه چیز را حل کرده است. دنیا توهمی بیش نیست."

بعد از STAY FOUNTAIN تنها فیلمی هست که تا به حال بار ها اون رو تماشا کردم و هر دفعه به نکات جالب و جدیدی برخوردم.
جذابیت فیلم نه به خاطر موضوع اصلی , چرا که فضای گنگ و درهم امیختگی شخصیت ها در فیلم های مختلف و به شیوه های گوناگون بارها دیده شده بلکه نحوه ی پرداخت و شخصیت سازی جزئی نگرانه ای هست که در سایر نمونه های مشابه بسیار معدود به چشم می خوره.

کاراکترها به شکل هنرمندانه ای وهم الود هستن به طوری که وقتی در انتها <هنری> به سادگی در تصادف می میره که در واقع این تصادف همون اغاز فیلم هست , تماشاگر حالت نامتعارف و غیر خطی و شاید نامشخص فیلم رو بیشتر ترجیح میده تا یک حالت روایی ساده.
دو شخصیت روانپزشک و بیمار روانی عجیبش دفعاتی در طول فیلم به هم پاس داده می شن یا در واقع جابه جایی ذهنی صورت می گیره ابتدا از نظر مکانی و بعد در دقیقه ی 53 به صورت کلامی و موجودی که به اوضاع نابه سامان ذهنی بیننده دامن می زنه و همچنان در تشخیص واقعیت از خیال بلاتکلیف می گذاره.
سامی : اینا توی سرت نیستن , این صدا واقعیه !
هنری : خب. نمی دونم , شاید تو بتونی بهم بگی چطور تفاوتشون رو بفهمم ؟

مدت ها پیش چند خطی بلافاصله بعد از دیدن این فیلم نوشتم و نکته ای که خیلی نظرم رو جلب کرده بود , تدوین شاخص و مدرن فیلم بود. مدرن نه به معنای متاثر بودن از پیشرفت های سینمایی بلکه قطع ها و پرش های بسیار حساب شده مطابق با موضوع و دیالوگ هایی غیر منتظره و بی جایی که در شرایط جدی زندگی روزانه توسط شخصیت ها به زبان اورده می شوند که بیان اون ها از طرف اشخاص موجود هم گنگ به نظر می رسه و صورت هذیان به خودش می گیره!
می شه تدوین فیلم رو به حالتی که در خواب هست تشبیه کرد که اتفاقات و رویدادها از قید زمان و مکان جدا هستند.(بند کفش هنری در تمام نماهای اصلی تا پایان فیلم بازه و به زمین کشیده می شه !!)
نکته ی دیگه دژاوو هست که به وضوح بهش پرداخته می شه , بازی های ذهنی , فراموشی زمان وقوع , تکرار و بی معنایی ... که توضیحی براشون نیس اما باور پذیرند.
شات هایی که تمام اجزا و اعضا به جز هنری در اون حالت ایستایی و سکون دارند فضایی سورئال رو تشدید می کنه و این از ابتدایی ترین دقایق فیلم برقرار می شه و یا ارتباطات  ِ به خصوص بین حرف ها , صدا ها و تصاویری که هیچ زنجیر تدوامی بینشون نیس.
این نگاه هم بی ربط نیست که تمامی این ارتباطات گویای این نکته ست که بیننده فیلم رو از ذهن یک نفر تماشا می کنه و با بی نظمی ها و تحلیل های خام اون بالا و پایین می رود.
تصویر مه الود نقاشی هنری لتام به اضافه اصل طرح که  نمای بالایی پل بروکلین هست چند دفعه به صورت گذرا یا در پس زمینه و به صورت غیر مستقیم در فیلم نمایش داده می شوند که به بخشی از برداشت های تماشاگر صحه می گذارند : اینکه هنری با تقلید از الگوی منحصر به فردش یعنی نقاش جوان , تریستان روور بارها خودکشی بر روی پل بروکلین رو هجی کرده و قراری در اون مکان داره(این تصاویر نقاشی شاید تصادفی نمای پایانی قرمز از سه گانه ی کیشلوفسکی رو برام تداعی می کنه که چطور هنرمندانه در عین بی ربطی به هم بسط داده می شوند...!)
در حالی که میشه یه تصادف ساده رو عامل مرگ هنری دونست نه هیچ چیز عمدی و از پیش تعیین شده
پایان فیلم به ساخته ی نامطمئن که در ذهن شکل گرفته تلنگری نمی زنه و اصلا قرار برین هست که به اونچه در فیلم دیدید و هر نتیجه گیری از اون شک داشته باشین ! 

هنری : هرچی که می دونی یه دروغ لعنتیه.

دیالوگ های فیلم اغلب کلیدی هستن و مبنای فیلم رو گوشزرد می کنن که این  نقطه ی قوت قابل تحسینی محسوب می شه. 

سامی : یکی از اولین بارهایی که دیدمت تو گفتی که نمی دونی که دیگه چی واقعیه اما من گفتم  می دونم ولی اشتباه می کردم, من دیگه نمی دونم چی واقعیه!
هنری : تو واقعی هستی .



پ ن : من نمی دونم چرا هربار میام درمورد این فیلم بنویسم حس می کنم نتونستم کامل بهش بپردازم !!









پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹

POLITIK

Look at earth from outer space
Everyone must find the place
Give me time and give me space
Give me real, don't give me fake

Give me strength, reserve control
Give me heart and give me soul
Give me love give us a kiss
And tell me your own Politik

Open up your eyes
Open up your eyes
Open up your eyes
Just open up your eyes

Give me one, 'cos one is best
And in confusion, confidence
Give me piece of mind and trust
And dont forget the rest of us
Give me strength, reserve control
Give me heart and give me soul
Wounds that heal and cracks that fix
Oh Love, tell me your own politik

Open up your eyes
Open up your eyes
Open up your eyes
Just open up your eyes

And give me love over, love over, love over this
And give me love over, love over, love over this


from: a rush of blood to the head
COLDPLAY

http://www.ispaceyou.com/uploads/557b9d74474d8be4c821dd41e0f3f3c4.jpg



چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۹

بیدارم کن !


عنصرهای ِ سست ِ پاستوریزه با مفهومی از بکارت ِ اشباع شده و حسّ ِ توطئه
می دانی ؟ معده ی ِ خالی پریزنر را بهتر هضم می کند به اضافه برخی دیگر که از نوادرند ...



هی ! ؟ شوستاکوویچ ِ خمیده ی من ... تو عصاره ی یک عصری ...
خسته ای عزیزم ؟
_ ...
_ با من بیــــــــــــــــــــــــــا...
تا برای رفع ِ <تهوع> از برگزاری ِ <محاکمه> ی یک <بیگانه> در <اتاق در بسته> به <سمفونی ِ مردگان> گوش سپاریم... البته بعد از سمفونی با طعم ِ فرو شکستن ِ استالین...


بسط ِ های بی معنای ِ من :
اتاق خواب ِ معلق ِ من با شب های روشن اش ; از وقتی سقـــفـم را با ستاره هایش جا گذاشتم , اصالت نجیب زادگی و چای پنی رویال اجازه نمی دهد که به زیر هر سقــفـی <من> ام بخوابد

می دانی ؟ ویتگنشتاین بر روی کاغذهای کاهی بیشتر می چسبد !! ; مشغول هضم ِ اعیان ِ بسیط و فاکت های اتمی هستم که یادم می افتد به صورت اگــــزجره ای در حال ِ زندگی کردنم
پس از زندگــــــــــــــــــــــــــــی لذت ببر عزیزم


اوووووه... عادت کردم که واژه هام رو از قشر ِ کروی انتخاب کنم !!
ای لعنتیه سخت
یادت باشه ! اسهــا ل با سیگار و مفاهیم ِ انتزاعی مداوا نمی شه...
پس به فکر باش...!







زندگیم را می دزدند!









http://www.egodesign.ca/_files/articles/blocks/5259_homme_nouveau_1943_fundacio_gala_salvador_dali_sodrac.jpg

by SALVADOR DALI




دوشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۹



_ دیشبــو کجا صبح کردی دلبندم ؟
_داشتم قیــ د ها رو می سوزوندم







پ ن. : چند چیــــــ زم نیست
پ ن .. :

Where the sun don’t ever shine...

I would shiver the whole night through


http://blog.guerillaone.com/wp-content/uploads/2010/02/music-kurt-cobain-smoking.jpg