چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۹

بیدارم کن !


عنصرهای ِ سست ِ پاستوریزه با مفهومی از بکارت ِ اشباع شده و حسّ ِ توطئه
می دانی ؟ معده ی ِ خالی پریزنر را بهتر هضم می کند به اضافه برخی دیگر که از نوادرند ...



هی ! ؟ شوستاکوویچ ِ خمیده ی من ... تو عصاره ی یک عصری ...
خسته ای عزیزم ؟
_ ...
_ با من بیــــــــــــــــــــــــــا...
تا برای رفع ِ <تهوع> از برگزاری ِ <محاکمه> ی یک <بیگانه> در <اتاق در بسته> به <سمفونی ِ مردگان> گوش سپاریم... البته بعد از سمفونی با طعم ِ فرو شکستن ِ استالین...


بسط ِ های بی معنای ِ من :
اتاق خواب ِ معلق ِ من با شب های روشن اش ; از وقتی سقـــفـم را با ستاره هایش جا گذاشتم , اصالت نجیب زادگی و چای پنی رویال اجازه نمی دهد که به زیر هر سقــفـی <من> ام بخوابد

می دانی ؟ ویتگنشتاین بر روی کاغذهای کاهی بیشتر می چسبد !! ; مشغول هضم ِ اعیان ِ بسیط و فاکت های اتمی هستم که یادم می افتد به صورت اگــــزجره ای در حال ِ زندگی کردنم
پس از زندگــــــــــــــــــــــــــــی لذت ببر عزیزم


اوووووه... عادت کردم که واژه هام رو از قشر ِ کروی انتخاب کنم !!
ای لعنتیه سخت
یادت باشه ! اسهــا ل با سیگار و مفاهیم ِ انتزاعی مداوا نمی شه...
پس به فکر باش...!







زندگیم را می دزدند!









http://www.egodesign.ca/_files/articles/blocks/5259_homme_nouveau_1943_fundacio_gala_salvador_dali_sodrac.jpg

by SALVADOR DALI




۳ نظر:

pj گفت...

ajab matn sakhti bood...
manzooram khoondaneshe... ketabe khassi dari mikhooni??

MarquiS گفت...

من به نيش زنبور
آلرژي دارم
و
كاري به توت و تنبور و شاعر ندارم
يك ربع پيش
تصوف ميكردم
و بستني كارامل ميخوردم،
اما مگر طرحهاي پيكاسو
سماع طبيعت با انسان است؟
يه جايي همين اطراف
حسني اي بود كه به مكتب نميرفت
صليب مسيح به گردنش مي آويخت،
پاسباني بود كه
از هانيبال
ليمو ميگرفت
و رفتگري كه، ليموزين سوار ميشد.
غضنفر
شلوار ورساچي ميپوشيد
و كافه كنج ميرفت.
تهمينه با ميلان در مي افتد
و سكينه گورگوروث گوش ميكند،
طبيعت بذر زنگار ميپاشد
و كافكا زرنيخ ميكارد.
من نيچه و ماتريكس نيستم،
نويسنده پرتقال كوكي هم نيستم
من پالپ فيكشن گوسفندانم
فقط
اي كاش زمان به عقب بازگردد و هيكل مرا در خود فرو برد
ننگ بر توباد
فرانكشتاين زمانه،
با زميني از خاك گلدان
و جنگلي پر از ابله،
داوينچي هاي فضانورد
و عصر طلايي تمسخر مذاهب
شكافت اتم
و مغز فندق.
ما تنها قسمت چركي از امپرسيونيسم خلقت هستيم
خالقي كه حلق ما را ميبرد تا به
گوسفندانمان بركت ببخشد...

MarquiS گفت...

InjA namiShe comment e khososi GozaSht?
:-(