سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۹

؟



هجوم ِ نزول ِ سنگین ِ ماده تحلیل می برد « من » را !
ترسیم ِ یک تصویر ِ مردد ِ مه گرفته ، به ز یک تابلو با نقوش و خطوط ِ پر رنگ و خراشیده ی مشمئز کننده است

درب را پشت سرم می بندد
و من بی بار تر از هر سوالی ...سکون را مهیا می یابم


_ عروج است که دور می زند مرا ؟

تقدیس ها را با مبدا الهامات ِ خیس خوام شست ! به تداوم ِ هر سوالی که پوچی را بر هم می زند

_ تسلیم نمی شوم


چهارشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۹

some thing like bull shit


انحنای خطوط نگاره هایم , فضا را اروتیــــــــــــــــــک می نمایاند



تعمیم : تصادف , تمایل , تقارن ِ مادگی / نرینگی بر همه چیز مـٌهر طبیعت می زند ...

بس رقت انگیـــــــــــــــــــز

گیجی





تکرار حس بود هستی

وجودم را به نیستی می کشاند...

تکرار تولد تکرار طلوع تکرار نمو

تکرار صدا تکرار خیال تکرار گیجی!

سکوت می کنم...

ان وقت که هیاهوی هستی به اوج می رسد

و خیلی ساده و به دوز از هر حرکت اضافه ای

می نشینم در همان جا که ایستاده بودم

دستم را زیر چانه می گذارم

و خیره می مانم به انچه تا به حال بوده و انچه که نیست...

مثل یک گیج کامل بی کم و کاست!!

انگار سیاهی چشمانم را به وجود جاری و وجود محو دوخته اند!!

توان هیچ حرکتی را ندارم

و پی می برم که انگار نیستم

شاید...

شاید گمان بودنم خیالی بیش نیست!!

مثل یک گیج کامل

!!


9/4/87