سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۹

؟



هجوم ِ نزول ِ سنگین ِ ماده تحلیل می برد « من » را !
ترسیم ِ یک تصویر ِ مردد ِ مه گرفته ، به ز یک تابلو با نقوش و خطوط ِ پر رنگ و خراشیده ی مشمئز کننده است

درب را پشت سرم می بندد
و من بی بار تر از هر سوالی ...سکون را مهیا می یابم


_ عروج است که دور می زند مرا ؟

تقدیس ها را با مبدا الهامات ِ خیس خوام شست ! به تداوم ِ هر سوالی که پوچی را بر هم می زند

_ تسلیم نمی شوم


۲ نظر:

دل نویس گفت...

سلام
مطالبتون جالب و زیبا هستن. ادبیات خیلی زیبایی دارن.

ehanat گفت...

سلام ، بازگشتت را تبریک /از روزهای دوری برگشتی هنوز آخرین کامنتت را دارم .